اهورای من

زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست.امتحان ریشه هاست؛ ریشه هم هرگز اسیر باد نیست

اهورای من

زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست.امتحان ریشه هاست؛ ریشه هم هرگز اسیر باد نیست

مارکو پولو

marco

مارکوپولو در سال 1254 میلادی در خانواده ای از بازرگانان ونیز متولد شد. در یال 1260 میلادی در حالیکه هنوز کودکی 6-7 ساله بود ، پدرش نیکولو و عمویش مافئو برای توسعه تجارت خود راه مشرق را در پیش گرفتند و از طریق قسطنطنیه و قفقاز به شهر بخارا رسیدند و از آنجا به چین رفتند و به شهر خان بالغ یعنی پکن امروزی عزیمت کردند و با قوبیلای قاآن امپراتور سرزمین وسیع چین ملاقات کردند و پس از جلب اطمینان خان بزرگ، از روابط چین و اروپا و پاپ و پادشاهان اروپایی سخن به میان آوردند و بنا به توصیه خان برای فراخواندن یکصد مبلغ مسیحی به چین ماموریت یافتند تا به اروپا بازگردند و با پاپ گفتگو کنند.
نیکولو و برادرش در سال 1269 میلادی پس از سه سال مسافرت وارد شهر عکا در فلسطین شدند و مطلع شدند که پاپ فوت کرده است. همسر نیکولو هم در این مدت فوت کرده بود.
مارکو پولو پس از جدایی سه ساله پدر و عموی خود را در ونیز باز یافت و دو سال دیگر گذشت تا پاپ جدید انتخاب شد و پیام خان بزرگ را در مورد آوردن روغن شمع های کلیسای اورشلیم و مبلغان مسیحی دریافت کرد. اما به جای صد مبلغ مسیحی ، دو کشیش را همراه برادران پولو فرستاد. این دو کشیش هم در آغاز سفر پشیمان شدند و به ایتالیا باز گشتند.
مارکو پولو به عنوان یک جوان هفده ساله همراه پدر و عموی خود در ونیز،  در سال 1271 میلادی سفر خود را به سمت آسیا آغاز نمود. وی که سواد درست حسابی نداشت و با جغرافیا و فرهنگ های آسیایی نا آشنا بود، بر خلاف آنچه  به نظر می رسد مارکو پولو سفر نامه خود را در حین مسافرتش ننوشت و بعدها شرح سفر خود را در زندان نوشت به گونه ای که برای اروپاییان به صورت سفر نامه ای مکمل کتاب تواریخ هرودت به شمار می آید.
سفر نامه مارکو پولو به «ایل بیلیونه» معروف است. سفرنامه مارکو پولو در 234 فصل شامل مسیر رفت و برگشت او نوشته شده است. قسمت مهمی از فصول این کتاب به مشاهدات مارکو از ایران اختصاص دارد.
و اما ماجرای زندان و نگارش سفرنامه :
مارکو پولو هیچگاه در اندیشه فراهم آوردن سفر نامه نبود و صرفا یک تصادف منجر به نگارش خاطرات و سفرنامه شد.
دو سال پس از بازگشت مارکو پولو ، یک کشتی جنوایی مقابل جزیره کورزولا در ساحل پیدا شد. بلافاصله یک دسته کشتی ونیزی به آب انداخته شدند و مارکو پولو را به سبب تجربیاتی که از دریا داشت، به فرماندهی یکی از کشتی های ونیزی برگزیدند. ونیزی ها در جنگ شکست خوردند و مارکو پولو هم در میان کسانی بود که به دست جنوبی ها اسیر شدند.
در زمان اسارت مارکو در جنوا وی به این فکر افتاد تا از فرصت نا خواسته به بهترین نحو استفاده کند و شاید هم برای سرگرم کردن خودش تمام تجربیات خود را بر روی کاغذ بیاورد. ایا هرگز شده است که اسارت چنین نتایج پر ثمری داشته .
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد