نمی دونم شاید شما هم یه روزی این حس رو تجربه کنید .حسی که به شما انرژی عظیمی می ده و انگیزتون رو برای ادامه مبارزه با مشکلات اضافه می کنه .
اول فکر می کنی که تو یه اقیانوس ابر شناوری اما بعد متوجه می شی که این سفیدی سفیدی پیلت بوده که داره سوراخ میشه و تو باید خودت رو از اون سوراخ بکشی بیرون و آماده پرواز بشی و به یک مرحله تازه از زندگی و تکاملت برسی .
شاید بعضی هاتون حدس بزنید که این حس به چی بر میگرده اما من این حس رو تو سخت ترین و تکراری ترین شرایط زندگیم تجربه کردم .
می دونید چی شده دارم پدر میشم .
ساخت فیلمهایی با مضمون ترس و دلهره که دارای فضایی رمزآلود است، در سینمای ایران دارای سابقه خیلی زیادی نیست و فیلم اقلیما جزو معدود فیلمهایی بوده که تا به حال در این ژانر ساخته شده است.
داستان این فیلم تقریبا تکراری است. توطئه برای به جنون رساندن زنی ثروتمند که قبل این در پرده فیلم آخر نیز به شکلی دیگر روایت شده است. صحنه های فراوانی در این فیلم وجود دارد که حساب این فیلم را از دیگر فیلمها جدا میکند. به طور مثال در صحنهای که سارا با نقشآفرینی پانتهآ بهرام، استکان چای را روی میز میگذارد و به تلفن پاسخ میدهد و پس از آن نیمه پر چای نشان داده میشود و صحبتهای روانشناس، یکی از صحنههای فوقالعاده این فیلم است.
اقلیما از معدود فیلمهای به نمایش درآمده است که یک داستان معمولی را با کار خوب گروه کارگردانی و تدوین عالی به اثری درخور توجه تبدیل کرده است. حتی پایانبندی فیلم که برای برخی غیرطبیعی است، بیشتر جنبه نمادین دارد چون در برخی موارد فیلم به سمت سوررئال پیش میرود و همین فضا باعث شده که کارگردان از پایانبندی نمادین استفاده کند.
نشان دادن مرد در بیابانی بیآب و علف با رنگهای روشن، نشاندهنده برزخ است و نشان از روح پرتلاطم و ناآرام مرد دارد و به خوبی احساس عذاب وجدان او را به مخاطب منتقل میکند.
اما این فیلم اشکالاتی نیز دارد که از آن جمله میتوان به نورپردازی و طراحی صحنه نه چندان خوب این فیلم اشاره کرد. به عنوان مثال لوکیشنی که برای این فیلم انتخاب شده برای چنین فیلمی بیش از حد روشن و پرنور است. چند ایراد کوچک دیگر نیز در این فیلم وجود دارد که اگر با دقت بیشتری روی آن کار میشد میتوانست به بهتر شدن این فیلم کمک شایانی کند. مثلا در صحنهای که پدر سارا بر فراز برج میلاد با وکیلش تماس میگیرد، صحنه برج میلاد غروب است اما نور آفتاب در دفتر وکیل به هیچ وجه نور غروب نیست با این حال نقاط قوت این فیلم بیشتر از نقاط ضعف آن است و در کل میتوان آن را فیلم خوب و مطرحی در سینمای ایران دانست.
اقلیما که به کارگردانی محمدمهدیعسگرپور، گام بزرگی در جهت بهبود وضعیت سینمای ایران محسوب میشود، فیلمی است که هم منتقدان را راضی نگه میدارد و هم میتواند ارتباط خوبی با مخاطب عام برقرار کند و حتی باعث شود که سطح سلیقه عام نیز بالا رود.
داستان فیلم :
جون 1980، وست تگزاس. آنتون شیگور توسط معاون کلانتر دستگیر می شود. اما در اداره پلیس موفق می شد او را به قتل رسانده و بگریزد. کلانتر اد تام بل که در بازگشت با جسد معاونش روبرو شده، تصمیم دارد تا قاتل را دستگیر کند. همزمان لولین ماس که برای شکار به خارج از شهر رفته با کاروانی از اتومبیل ها در میانه صحرا روبرو می شود. با نزدیک شدن به کاروان و مشاهده اجساد و اتومبیلی پر از بسته های مواد مخدر، در می یابد که یک معامله بزرگ به خون کشیده شده است. با پرس و جویی از راننده مشرف به موت یکی از اتومبیل ها و تعقیب رد پای بر جای مانده، به مردی زخمی که کیفی پر از دو میلیون دلار همراه دارد، می رسد. تبهکار بر اثر زخمی که خورده، قالب تهی کرده و هیچ مانعی بر سر راه ماس وجود ندارد تا پول ها را تصاحب کند. ماس به خانه بازمی گردد، اما همان شب با تصور این که راننده زخمی زنده مانده و درباره او سخنی بگوید، وی را وادار می کند تا شبانه به سر وقت کاروان قاچاق چیان برود. اما زمانی که به آنجا می رسد با گروهی تازه نفس روبرو می شود که گویا انتظارش را می کشیده اند. ماس موفق می شود تا از چنگ آنها بگریزد. اما اتومبیل خود را جا می گذارد و قاچاق چیان از این طریق موفق به شناسایی وی می شوند. ماس در بازگشت همسرش کارلا جین را بیدار و او را با اتوبوس راهی شهری دیگر می کند. خود نیز برای گریز از چنگ قاچاق چیان و شیگور که برای یافتن پول اجیر شده، سر به جاده ها می گذارد. همزمان کلانتر نیز در تعقیب ماجرا به منزل ماس می رسد. شیگور که با کمک سینگال دستگاهی که درون کیف پول ها تعبیه شده، به هتل محل اقامت ماس دست یافته و بقیه قاچاق چیانی را که قبل از او به هتل رسیده اند، به قتل می رساند. اما خود توسط ماس زخمی می شود. ماس نیز که زخمی شده، از مرز رد شده و به مکزیک می رود. اما کیف را ناچار در پست بازرسی مرزی پنهان می کند. وقتی در بیمارستان مکزیکوسیتی چشم باز می کند، با کارلسون ولز روبرو می شود که از او می خواهد تا پول ها را به وی تحویل داده و جان خود را نجات دهد. اما ماس امتناع می کند و از بیمارستان می گریزد. شیگور نیز به سراغ ولز رفته و پس از قتل او به سراغ ارباب وی نیز رفته و او را نیز می کشد. کلانتر تام بل نیز که توسط همسر ماس از محل ملاقات شان آگاه شده، تنها برای ختم موضوع به آنجا می رود. اما قاچاق چیان زودتر از او رسیده و ماس را به قتل می رسانند. ولی ماس قبل از مرگ تقاضایی از شیگور کرده است و مدتی بعد شیگور برای کشتن کارلا جین به سراغ او می رود...
افتخارات :
برنده جایزه بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد/باردم از مراسم انجمن منتقدان فیلم بوستون، نامزد جایزه بهترین گروه بازیگری، بهترین کارگردانی، بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و بهترین فیلمنامه از مراسم انجمن منتقدان رسانه ها، نامزد نخل طلای جشنواره کن، برنده جایزه بهترین کارگردانی، بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه اقتباسی، بهترنی بازیگر نقش مکمل مرد و بهترین فیلمبرداری از مراسم انجمن منتقدان فیلم شیکاگو، برنده جایزه بهترین کارگردانی، بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از مراسم انجمن منتقدان دالاس-فورت ورث، نامزد جایزه بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و بهترین فیلمنامه از مراسم گولدن گلاب، نامزد جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل/مکدانلد، بهترین کارگردان، بهترین فیلم سال و بهترین فیلمنامه زا مراسم انجمن منتقدان فیلم لندن، برنده جایزه بهترین گروه بازیگری، بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه اقتباسی از انجمن ملی منتقدان فیلم آمریکا، برنده جایزه بهترین کارگردان، بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه و هترین بازیگر نقش مکمل مرد از مراسم اتحادیه منتقدان فیلم نیویورک، برنده جایزه بهترین کارگردانی، بهترین گروه بازیگری، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه اقتباسی از مراسم منتقدان فیلم فونیکس، برنده جایزه بهترین کارگردانی از انجمن منتقدان فیلم سن فرانسیسکو، برنده جایزه بهترین کارگردانی، بهترین فیلم و نامزد جوایزبهترین بازیگر/جاش برولین، بهترین تدوین، بهترین فیلمنامه اقتباسی از مراسم ساتلایت، برنده جایزه بهترین کارگردان، بهترین گروه بازیگری، بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از مراسم منتقدان فیلم واشتنگتن و حومه.