اهورای من

زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست.امتحان ریشه هاست؛ ریشه هم هرگز اسیر باد نیست

اهورای من

زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست.امتحان ریشه هاست؛ ریشه هم هرگز اسیر باد نیست

مسافر

دو فرشته مسافر ، در بین راه برای اقامت و گذراندن شب به خانه یک خانواده ثروتمند وارد شدند .

خانواده ثروتمند از ورود میهمان ها ناراحت و عصبانی شدند و با وجود داشتن اتاق های راحت و گرم، فرشته ها را در کوچک ترین و سرد ترین قسمت خانه یعنی زیر زمین جای دادند .

فرشته ها قسمتی از زیر زمین را مرتب کرده و آماده خواب شدند ، اما سوراخی در دیوار، توجه فرشته بزرگ تر را به خود جلب کرد، فرشته از جا بلند شد و سوراخ را پوشاند .

فرشته کوچک تر که از میهمان نوازی اهالی آن خانه بسیار ناراحت بود پرسید : چرا سوراخ دیوار را تعمیر کردی ؟ فرشته بزرگ تر نگاهی کرد و گفت :

" چیزها همیشه آن طور نیستند که به نظر می رسند."

شب بعد فرشته ها به خانه یک کشاورز فقیر رفتند تا شب را در آن جا بگذرانند کشاورز و همسرش با خوش رویی آن ها را پذیرفتند.

آن ها غذای مختصر و ساده خود را با فرشته ها تقسیم کردند و جای خواب خود را به آن ها دادند تا شب را به راحتی سپری کنند .

صبح روز بعد وقتی فرشته ها از خواب برخاستند، کشاورز و همسرش را گریان دیدند!!!!!!

آنها شب گذشته گاو شیرده شان را از دست داده بودند .

فرشته کوچک تر، خشمگین و عصبانی رو به فرشته بزرگ تر کرد و گفت : تو چطور توانستی اجازه دهی که چنین اتفاقی برای این خانواده بیفتد .

تو به آن خانواده ثروتمند که هیچ احتیاجی به کمک تو نداشتند، کمک کردی، آن وقت اجازه دادی گاو این خانواده فقیر که در عین نداری چیزهای کم خود را با ما تقسیم کردند بمیرد .

فرشته نگاهی کرد، لبخندی زد و گفت : " چیزها همیشه آن طور نیستند که به نظر می رسند ." و ادامه داد :

وقتی در زیر زمین خانه آن خانواده ثروتمند بودیم ، متوجه شدم که در سوراخ دیوار گنجی از طلاست . از آن جایی که آن خانواده طماع، بدترین جای خانه را به ما اختصاص دادند و ما شب را به سختی گذراندیم ، آن سوراخ را پوشاندم تا گنج دیده نشود و به دست آن ها نرسد .

اما شب گذشته وقتی ما در رختخواب این کشاورز فقیر و زحمتکش استراحت می کردیم، فرشته مرگ بالای سر همسرش حاضر شد ولی من از او خواستم به جای زن، گاو کشاورز را با خود ببرد .

موقعیت مناسب برای قیام امام حسین(ع)

این که مى‏گوییم موقعیت مناسب است، یعنى فضاى جامعه‏ى اسلامى، جورى است که ممکن است پیام امام حسین به گوش انسانها در همان زمان و در طول تاریخ برسد. اگر در زمان معاویه، امام حسین مى‏خواست قیام کند، پیام او دفن مى‏شد. این به خاطر وضع حکومت در زمان معاویه است؛ سیاستها جورى بود که مردم نمى‏توانستند حقانیت سخن حق را بشنوند! لذا همین بزرگوار، ده سال در زمان خلافت معاویه، امام بود، ولى چیزى نگفت، کارى، اقدامى و قیامى نکرد؛ چون موقعیت، آن‏جا مناسب نبود.
قبلش هم امام حسن (علیه‏السّلام) بود، ایشان هم قیام نکرد؛ چون موقعیت مناسب نبود. نه این‏که امام حسین و امام حسن، اهل این کار نبودند؛ امام حسن و امام حسین، فرقى ندارند، امام حسین و امام سجاد، فرقى ندارند، امام حسین و امام على‏النقى و امام حسن عسگرى (علیهم‏السّلام) فرقى ندارند. البته حالا که این بزرگوار، این مجاهدت را کرده است، مقامش بالاتر از کسانى است که نکردند؛ اما اینها از لحاظ مقام امامت، یکسانند. براى هریک از آن بزرگواران هم که پیش مى‏آمد، همین کار را مى‏کردند و به همین مقام مى‏رسیدند.
خوب، امام حسین، هم در مقابل چنین انحرافى قرار گرفته است، پس باید آن تکلیف را انجام بدهد، هم موقعیت مناسب است؛ پس دیگر عذرى وجود ندارد. لذا عبداللَّه‏بن‏جعفر و محمدبن‏حنفیه و عبداللَّه‏بن‏عباس - اینها که عامى نبودند، همه دین‏شناس، آدمهاى عارف، عالم و چیزفهم بودند - وقتى به حضرت مى‏گفتند که آقا، خطر دارد، نروید؛ مى‏خواستند بگویند وقتى خطرى در سرراه تکلیف است، تکلیف، برداشته است. آنها نمى‏فهمیدند که این تکلیف، تکلیفى نیست که با خطر برداشته بشود.
این تکلیف، همیشه خطر دارد. آیا ممکن است انسان، علیه قدرتى آن‏چنان مقتدر - به حسب ظاهر - قیام کند و خطر نداشته باشد؟! مگر چنین چیزى مى‏شود؟! این تکلیف، همیشه خطر دارد.
اگر ما خطایى انجام دهیم، خطاى ما مثل خطاى مردمِ عادى نیست؛ سنگین‏تر و سخت‏تر است. اگر ما خداى نکرده کسى را به وادى ضلالت و گمراهى انداختیم، با عمل مشابهِ دیگرى تفاوت دارد. مداح‏ها بدانند چه مى‏خوانند و چه مى‏گویند. صداى خوش، آهنگ قشنگ، موقعیت ممتاز، تریبون خوب، اقبال فراوان؛ امروز هم که جوانها بحمداللَّه جامعه و کشور ما را با صفاى دلِ خودشان مصفا کرده‏اند - این همه جوان در این کشور وجود دارد - همه متوجه شماست. شما چه مى‏خواهید به مردم بدهید؟ این‏که من همیشه روى آنچه مى‏خوانید و آن‏چنان که مى‏خوانید - در جلسه‏ى مداح‏ها و با افراد گوناگون - تأکید مى‏کنم، به‏خاطر این حساسیت است.

اذن میدان

روز عاشورا شده و ... آمدند از مادر اجازه گرفتند.
مادر! اجازه بده ما جان خویش را فدای دایی‌مان کنیم.
گفت: بارک‌الله به شما، که چشم‌هایم را روشن کردید.
خودش (کفن به تن بچّه‌ها کرد) و لباس و شمشیر برایشان آماده کرد و ...
با وقار و صلابت زینبی آمدند خدمت ابی‌عبدالله (ع) و سلام کردند:‌
«السلام علیک یا ابا عبدالله»
ابی عبدالله (ع) تا این بچّه‌ها را دید، هر دور ا در آغوش گرفت و ...
فرمود مادرتان کجاست؟ بگویید مادرتان بیاید.
ابی عبدالله با خواهر ملاقات کرد دید زینب (س) دارد گریه می‌کند. سرِ خواهر را به سینه گذاشت و فرمود:
خواهر جان! داغ علی‌اکبر (ع) برایم بس است و ...
(حال از این‌جای ذکر مصیبت، به قرآن گوش کنید)
... همه برای سلیمان هدیه آوردند، امّا دیدند، مور، ران ملخی را به دهان گرفته و می‌آورد.
همه اعتراض کردند و ... امّا او بیش‌تر از وسعش، عشقبازی کرده... .
حال می‌گوید:
حسین جان!
شنیدستم سلیمانی ز یک مور
قبول تحفه کرد از مرتضی‌پور
من آن مور ضعیف و ناتوانم
ابی عبدالله (ع) آن‌قدر گریه کرد و ... .
خواهر گفت: داداش!
این دو تن قربانی یک موی تو
هستیم بادا فدای روی تو
گر چه نَبْوَد این دو غنچه لایقت
من تهیدستم گذر از عاشقت
به هر نحوی که بود اجازه داد که بچّه‌ها (خواهر زاده‌ها) به میدان بروند.
هر دو به سوی دشمن حمله برده، عجب رجزی خواندند و ...
یک عده گفتند: این دو تا، بچه کی هستند؟
یکی فریاد زد: این‌ها بچّه‌های زینب (س) هستند.
یکی گفت: این خواهر چقدر فدای برادرش هست و ... .
دیگر گفت: الآن داغشان را به دل مادرشان می‌گذارم... . ‌