اهورای من

زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست.امتحان ریشه هاست؛ ریشه هم هرگز اسیر باد نیست

اهورای من

زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست.امتحان ریشه هاست؛ ریشه هم هرگز اسیر باد نیست

"مردى که شرک را از روى او ساختند!"

آیا تا حالا به این فکر کرده بودین که خلق این هیبت و قیافه آیا تخیلی بوده یا واقعی؟ بد نیست بدانید شخصی با این مشخصات ظاهری وجود داشته و خلق قیافه شرک با الهام از ظاهر این آقا بوده است. ماوریک تیلت در سال ۱۹۰۳ به دنیا آمد و در سال ۱۹۵۴ هم از دنیا رفت. او یک کشتی گیر حرفه‌ای بود. آن هم در نخستین سال‌هایی که ورزش به عنوان یک سرگرمی شناخته شده بود. او متولد فرانسه بود. بسیار باهوش و به چهارده زبان دنیا صحبت می‌کرده است. به شعر و تجارت هم علاقه بسیار داشته است. در دهه بیستم زندگیش، گرفتار بیماری نادر آکرو مگالی که باعث رشد ناهنجار استخوان هایش شد و کل اندامش را در بر گرفت که برایش رنج و عذاب زیادی به همراه داشت و مورد بی‌مهری مردم قرار گرفت به طوری که مجبور به ترک محل زندگیش که بسیار به آن جا علاقه داشت گردید. 

 

 

خبر خوش

روزی روبرت دو ونسنزو گلف باز بزرگ آرژانتینی، پس از بردن مسابقه و دریافت چک قهرمانی لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختکن می شود تا آماده رفتن شود.

پس از ساعتی، او داخل پارکینگ تک و تنها به طرف ماشینش می رفت که زنی به وی نزدیک می شود. زن پیروزیش را تبریک می گوید و سپس عاجزانه می افزاید که پسرش به خاطر ابتلا به بیماری سخت مشرف به مرگ است و او قادر به پرداخت حق ویزیت دکتر و هزینه بالای بیمارستان نیست.

دو ونسنزو تحت تاثیر حرف های زن قرار گرفت و چک مسابقه را امضا نمود و در حالی که آن را توی دست زن می فشارد گفت: برای فرزندتان سلامتی و روزهای خوشی را آرزو می کنم.

یک هفته پس از این واقعه دو ونسنزو در یک باشگاه روستایی مشغول صرف ناهار بود که یکی از مدیران عالی رتبه انجمن گلف بازان به میز او نزدیک می شود و می گوید: هفته گذشته چند نفر از بچه های مسئول پارکینگ به من اطلاع دادند که شما در آن جا پس از بردن مسابقه با زنی صحبت کرده اید. می خواستم به اطلاعتان برسانم که آن زن یک کلاهبردار است. او نه تنها بچه مریض و مشرف به موت ندارد، بلکه ازدواج هم نکرده. او شما را فریب داده، دوست عزیز!

دو ونسنزو می پرسد: منظورتان این است که مریضی یا مرگ هیچ بچه ای در میان نبوده است؟

بله کاملا همین طور است.

دو ونسنزو می گوید: در این هفته، این بهترین خبری است که شنیدم.

بیاموزیم که :

1.     با احمق بحث نکنیم و بگذاریم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.

2.     با وقیح جدل نکنیم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روح ما را تباه می‌کند.

3.     از حسود دوری کنیم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنیم باز از زندان تنگ حسادت بیرون نمی آید.

4.     تنهایی را به بودن در جمعی که ما را از خودمان جدا می کند، ترجیح دهیم.

5.     از «از دست دادن» نهراسیم که ثروت ما به اندازه شهامت ما در نداشتن است.

6.     بیشتر را بر کمتر ترجیح ندهیم که قدرت ما در نخواستن و منفعت ما در سبکباری است.

7.     کمتر سخن بگوییم که بزرگی ما در حرفهایی است که برای نهفتن داریم، نه برای گفتن.

8.     از سرعت خود بکاهیم، که آنان که سریع تر می دوند، فرصت اندیشیدن به خود نمی دهند.

9.     دیگران را ببینیم، تا در دام خویشتن محوری، اسیر نشویم.

10.   از کودکان بیاموزیم، پیش از آن که بزرگ شوند و دیگر نتوان از آنان آموخت.