اهورای من

زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست.امتحان ریشه هاست؛ ریشه هم هرگز اسیر باد نیست

اهورای من

زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست.امتحان ریشه هاست؛ ریشه هم هرگز اسیر باد نیست

"انگشت حلقه"

1- ابتدا کف دو دستتان را روبروی هم قرار دهید و دو انگشت میانی دست های چپ و راستتان را پشت به پشت هم بچسبانید.2- چهار انگشت باقی مانده را از نوک آن ها به هم متصل کنید.3- به این ترتیب تمامی پنج انگشت به قرینه شان در دست دیگر متصل هستند.4- سعی کنید انگشتان شصت را از هم جدا کنید. انگشت شصت نمایانگر والدین است. انگشت های شصت می توانند از هم جدا شوند زیرا تمام انسان ها روزی می میرند. به این صورت والدین ما روزی ما را ترک خواهند کرد.5- لطفا مجددا انگشت های شصت را به هم متصل کنید. سپس سعی کنید انگشت های دوم را از هم جدا نمائید. انگشت دوم (انگشت اشاره) نمایانگر خواهران و برادران هستند. آن ها هم برای خودشان همسر و فرزندانی دارند. این هم دلیلی است که آن ها ما را ترک کنند.6- اکنون انگشت های اشاره را روی هم بگذارید و انگشت های کوچک را از هم جدا کنید. انگشت کوچک نماد فرزندان شما است. دیر یا زود آن ها ما را ترک می کنند تا به دنبال زندگی خودشان بروند.7- انگشت های کوچک را هم به روی هم بگذارید. سعی کنید انگشت های چهارم (همان ها که در آن حلقه ازدواج را قرار می دهیم) را از هم باز کنید. احتمالا متعجب خواهید شد که می بینید به هیچ عنوان نمی توانید آن ها را از هم باز کنید.
به این دلیل که آنها نماد زن و شوهری هستند که برای تمام عمر به هم متصل باقی می مانند. عشق های واقعی همیشه و همه جا به هم متصل باقی می مانند.
شصت نشانه والدین است، انگشت دوم خواهر و برادر، انگشت وسط خود شما، انگشت چهارم همسر شما و انگشت آخر هم نماد فرزندان شما است. 

راه‌کارهای مدیریتی

 

 

تصمیم قاطع مدیریتی
روزی مدیر یکی از شرکت‌های بزرگ در حالیکه به سمت دفتر کارش می‌رفت چشمش به جوانی افتاد که در کنار دیوار ایستاده بود و به اطراف خود نگاه می‌کرد.
جلو رفت و از او پرسید: شما ماهانه چقدر حقوق دریافت می‌کنی؟
جوان با تعجب جواب داد: ماهی 2000 دلار
مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد و از کیف پول خود 6000 دلار را در آورد و به جوان داد و به او گفت: این حقوق سه ماه تو، برو و دیگر اینجا پیدایت نشود، ما به کارمندان خود حقوق می‌دهیم که کار کنند نه اینکه یکجا بایستند و بیکار به اطراف نگاه کنند.
جوان با خوشحالی از جا جهید و به سرعت دور شد. مدیر از کارمند دیگری که در نزدیکیش بود پرسید: آن جوان کارمند کدام قسمت بود؟
کارمند با تعجب از رفتار مدیر خود به او جواب داد: او پیک پیتزا فروشی بود که برای کارکنان پیتزا آورده بود.
 
شرح حکایت
برخی از مدیران حتی کارکنان خود را در طول دوره مدیریت خود ندیده و آنها را نمی‌شناسند. ولی در برخی از مواقع تصمیمات خیلی مهمی را در باره آنها گرفته و اجرا می‌کنند.
 
راهکار مدیریتی
مدیر و 10 نفر از کارکنانش از طناب بالگردی که در صدد نجات آنها بود، آویزان بودند. طناب آنقدر محکم نبود که بتواند وزن هر یازده نفر را تحمل کند. کمک خلبان با بلندگوی دستی از آنها خواست که یک نفرشان داوطلب شود و طناب را رها کند. البته، داوطلب شدن همانا و سقوط به ته دره همان و به ظاهر کسی حاضر نبود داوطلب شود.
دراین هنگام، مدیر گفت که حاضر است طناب را رها کند ولی دلش می‌خواهد برای آخرین بار برای کارکنان سخنرانی کند.
او گفت: چون کارکنان حاضرند برای سازمان دست به هر کاری بزنند و چون کارکنان خانواده خود را دوست دارند و درمورد هزینه‌های افراد خانواده، هیچ گله و شکایتی ندارند و بدون هیچ گونه چشمداشتی پس از خاتمه ساعت کار در اداره می‌مانند من برای نجات جان آنان طناب را رها خواهم کرد!
به محض تمام شدن سخنان مشوقانه و تحسین برانگیز مدیر، کارکنان که به وجد آمده بودند شروع کردند به دست زدن و ابراز سپاسگزاری از مدیر!!
 
مصاحبه شغلی
در پایان مصاحبه شغلی برای استخدام در شرکتی، مدیر منابع انسانی شرکت از مهندس جوان صفر کیلومتر ام.آی.تی پرسید: و برای شروع کار، حقوق مورد انتظار شما چیست؟
مهندس گفت: حدود 75000 دلار در سال، بسته به اینکه چه مزایایی داده شود.
مدیر منابع انسانی گفت: خب، نظر شما درباره 5 هفته تعطیلی، 14 روز تعطیلی با حقوق، بیمه کامل درمانی و حقوق بازنشستگی ویژه و خودروی شیک و مدل بالای در اختیار چیست؟
مهندس جوان از جا پرید و با تعجب پرسید: شوخی می کنید؟
مدیر منابع انسانی گفت: بله، اما اول تو شروع کردی.
 
کارمند تازه وارد
مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چند ملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: یک فنجان قهوه برای من بیاورید.
صدایی از آن طرف پاسخ داد: شماره داخلی را اشتباه گرفته‌ای. می‌دانی تو با کی داری حرف می‌زنی؟
کارمند تازه وارد گفت: نه
صدای آن طرف گفت: من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق.
مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره؟
مدیر اجرایی گفت: نه
کارمند تازه وارد گفت: خوبه، و سریع گوشی را گذاشت.
 
اشتباه موردی
کارمندی به دفتر رئیس خود می‌رود و می‌گوید: معنی این چیست؟ شما 200 دلار کمتر از چیزی که توافق کرده بودیم به من پرداخت کردید.
رئیس پاسخ می‌دهد: خودم می‌دانم، اما ماه گذشته که 200 دلار بیشتر به تو پرداخت کردم هیچ شکایتی نکردی.
کارمند با حاضر جوابی پاسخ می‌دهد: درسته، من اشتباه‌های موردی را می‌توانم بپذیرم اما وقتی به صورت عادت شود وظیفه خود می‌دانم به شما گزارش کنم.
 
زندگی پس از مرگ
رئیس: شما به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارید؟
کارمند: بله
رئیس: خوب است. چون وقتی صبح امروز برای شرکت در مراسم تشییع جنازه پدربزرگتان اداره را ترک کردید، او به اینجا آمد و گفت که می خواهد شما را ببیند.  

نتایج نظر سنجی انتخاباتی

با کلیک بر روی لینک زیر می توانید نتایج یک نظر سنجی انتخاباتی رو مشاهده کنید :